محل تبلیغات شما



مامانم رفته بود تولد یکی از اشناها.فقط من و داداش کوچیکم خونه بودیم.می خواستم یه سری وسایلو بزارم بالکن.رفتم داخلوسایلو گذاشتم.خواستم بیام بیرون.ک دیدم داداش کوچیکم طبق معمول تند درو بستزدم به شیشه گفتم باز کن درو.میخندیدسعی کردم با ملاطفت بگمباز نکرداعصابم خورد شد داد زدم باز کن درو.گفت نکنم؟گفتم میام از وسط دو نصفت می کنمگفت باید پاهامو بوس کنی تا باز کنمخنده عصبی کردم و گفتم فکر کردی من بیام بیرون زنده می مونی؟گفت خواهش کن تا درو باز کنمگفتم خواهش می کنم درو باز کنگفت اونطوری نه .با ملایمت بگومنم مسخره مانند گفتم خواهش می کنم درو باز کندرو ک باز کرد.افتادم دنبالشگرفتمش.یکی من میزدم یکی اون.عین موش و گربه افتادیم به جون همهمینطور ک داشتیم کشتی می گرفتیمیهو دیدم دره بالکن بازه و از پایین دو نفر داشتن به ما نگاه می کردنانگار اومدن سینما.ابروم رفتفوری رفتم کنارداداشم ک منو دید.اونم پایینو نگاه کرد اومد کنار میخنده میگه ابروت رفتدرو بستم و بعد به خدمتش رسیدم


داشتم با دوستم چت می کردمگفت امروز بیا مغازه(به تازگی تو یه مغازه اسباب بازی فروشی مشغول کار شدهیکی دوسال بود  ندیده بودمش.)گفتم صاحبکارت ک نیس؟گفت نه ساعت ۵ میاد.تازه از دانشگاه اومده بودم.چندان خسته هم نبودمچون امروز فقط یه کلاسم تشکیل شد.رفتم نماز خوندم اماده شدم و رفتم مغازشبعد از سلام و احوال پرسی.همین طور سرپا مشغول دیدن اسباب بازیا بودمدوستم هی می گفت بیا بشین .گفتم نه می خوام ببینمشوناصلا با دیدن اون همه اسباب بازی به وجد اومده بودمهمینطور ک داشتیم حرف میزدیم هی مشتری میومد داخلاولش خوشم نیومدهی حرفامون نصفه می مونداما بعد از مشتریا خوشم اومدیه خانمه اومد ک برای بچش عروسک می خواداما می گفت خودشم خیلی عروسک دوس داره و دقیقا ۶۰ تا عروسک دارنگفتم دقیقا مثل منمنم خیلی دوس دارمدوستم به خانمه گفت باز شما خوبین دوست من با عروسکاش حرفم میزنهخلاصه یکم راجب عروسکامون حرف زدیم و خانمه رفت

نزدیک دانشگاه شدم.دیدم جلوی در شلوغهانگار تظاهراته.ولی در واقع میشه گفت که حراستای گرامی داشتن دونه به دونه دخترا رو می دیدن.ک مبادا شیطون گولشون زده باشه شلوار پاره یا مانتو کوتاه یا جلو باز پوشیده باشنمنم همینطورک داشتم نزدیک میشدم با وجدانم دوتایی داشتیم به حالشون خنده های شیطانی می کردیم خوب اول صبی داشتن حالشونو می گرفتن.دستمو کردم تو کیفم ک کارت دانشجوییمو در بیارمنههههه دیدم ای دل غافل نیس نکنه خونه گذاشته باشم؟گفتم خدایا دیگه انقدر زود نزن پس کلم کهباشه اصلا غلط کردم شکر خوردم که به ریش نداشتشون خندیدم خوبه؟ترم پیشم یه بار کارت نداشتم اسممو نوشتمهر دفعه بخواد این داستان باشه که پروندم لکه دار میشه.ناگهان دستم خورد به کارت و نفس اسوده ای کشیدم

دوران راهنمایی یه همکلاسی داشتم که عاشق فرزاد فرزین بودتا اینکه یه روزی دوستم رفت و بهش گفت که به تازگی ازدواج کردهدختره وقتی اینو شنید زد زیر گریه.مثل ابر بهار اشک می ریختدوستش به دوستم گفتواسه چی بهش گفتی؟نمی دونی دوسش داره? وقتی می دیدم دخترا انقدر به یه ادم معروف علاقه مند میشن و به خاطرشون گریه می کنن و عذاب میکشندر حالی ک شاید اون فرد اصلا روحشم خبر ندارهدرک نمی کردممی گفتم چرا ادم باید به یه فرد مشهور علاقه مند شه در حالی ک می دونه هیچ وقت بهش نمیرسه.ادمای معروفم انقدر دورشون هستن ک نمی دونن کدومو باید انتخاب کنن .

فکر می کنم تا حدودی به این سرنوشت دچار شدماولین خواننده محبوبم مرتضی پاشایی بودوقتی ک فوت کردکرد(روحش شاد) خیلی ناراحت شدمو بیشتر پیگیر کاراشهمه اهنگاشو دانلود کردمکلی عکس و فیلم.مجله ای ک عکس مرتضی و بیوگرافیش بود خریدم.مصاحبشو همش گوش می دادمنقاشیشو کشیدمتو چندتا برگهاسمشو و شعراشو و وصیت نامشو نوشتم.هنوزم دارمشون(:دومین خواننده محبوبم یوسف زمانی .اولش فقط به خاطر شباهت صداش به مرتضیولی بعد از خودشم خوشم اومد و پیگیر کاراش شدم و هستم(: فکر کنم سومین خواننده محبوبمو پیدا کردممحسن ابراهیم زاده.خیلی وقته اهنگاشو گوش میدماما دیروز ک رفتم اینستاش و کلیپاشو دیدم بیشتربه دلم نشست(:


قرار بود دیگه پست نزارم.ولی خب گفتم به مناسبت شب یلدا بزارم

 

استاد داشت حضور غیاب می کردنوبت من ک رسید:گفتم"بله استاد"دوباره دیدم یه دختره برگشت سمتمحدس زدم به خاطره بله گفتنم برگشته.منم نگاش کردمخندید گفت چقدر مظلوم گفتی بلهاین بله گفتن منم داستانی شدهیکی میگه با ناز میگی یکی میگه مظلوم میگی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ابوالقاسم زارع